جدول جو
جدول جو

معنی چهارمیخ زدن - جستجوی لغت در جدول جو

چهارمیخ زدن
(گَ دَ)
در شکنجه و عذاب افکندن. به چهارمیخ کشیدن: او را بر در مدرسه او که در ختن ساخته بود چهارمیخ زدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ دی دَ)
شکنجه دیدن و عذاب شدن. رجوع به چارمیخ شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
استوار کردن و بستن با چهارمیخ. چهارمیخه کردن، به چهارمیخ کشیدن. بند کردن:
ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت
چهار میخ کند زیر خیمۀ خضرا.
خاقانی.
، لواطه کردن. (فرهنگ خطی). رجوع به چارمیخ کردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
بسته بودن. به بند بودن. در بند گرفتار بودن. در چهارمیخ بودن. در شکنجه و عذاب بودن:
هستم چهارمیخ در این خانه دودر
پرها زنم چو بازگشایند روزنم.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
به باد کشیدن خرمن با چهارشاخ تا دانه ازکاه جدا گردد. باد دادن. رجوع به چارشاخ زدن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ دَ)
چهارمیخ شدن. تعذیب و شکنجه شدن. نوعی از تعذیب مجرمان که دراز بر زمین انداخته به چهارمیخ دست و پا بندند. (آنندراج) (غیاث) :
درسم رخشت که زمین راست بیخ
خصم توچون نعل شده چارمیخ.
نظامی.
، کمال محکم شدن. (آنندراج) (غیاث). و با لفظ شدن کنایه از نهایت قیام و استواری. (آنندراج در معنی چارمیخ) :
جناح از هوا در زمین برد بیخ
پساهنگ شد در زمین چارمیخ.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا